کله قرمزی

ساخت وبلاگ
  سال 86 اولین کاکتوس را از برادر هدیه گرفتم. باز آزمایش و خطا نگهش داشتم. اوایل آمدنش هر روز از اتاقی سر در می آورد. آن روزها بلوار علامه امینی بودیم نزدیک به سالن نمایشگاه ها. برادر از نمایشگاه گرف کله قرمزی...ادامه مطلب
ما را در سایت کله قرمزی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : egol-leilaja بازدید : 27 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 10:27

حرکت منظم و قانون مندشان نشان می داد حدود چهار گلدان را اشغال کرده اند و از همه بدتر گلدان جوجه اردک زشت که مرکز فرماندهی شان بود. کوچکترین حرکت باعث شکسته شدن شاخه اش می شد اما اگر دلم از این گل جدا نمی شد تا چند روز آینده همه گلدان ها لانه ی مورچه ها می شد. جوجه اردک را از دست دادم... ادامه م کله قرمزی...ادامه مطلب
ما را در سایت کله قرمزی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : egol-leilaja بازدید : 23 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 2:07

نگه داری از گل و گیاه آدم را حساس می کند. حداقل در مورد من که این جور است. اوایل این قدر به رفتن هایشان حساس نبودم. چند سال پیش دیفن را به راحتی در خانه نگهداری می کردم تا اینکه فهمیدم این گیاه سمی است و به خاطر وجود نوه های خانه مادر انتقالش داد به ته باغ و خشک شد. سال گذشته از حق و حقوق حیوانات و گیاهان می خواندم که چه حق هایی بر انسان ها دارند. بعد از آن روز اگر دیر به خانه می رسیدم یا چند روزی کاری پیش می آمد که دور از خانه بودم به مادر سفارش گل ها را می کردم. چند ماه پیش دیفنی را با احتیاط های لازم به اتاق آوردم اما دوام نیاورد و خشک شد. هر چه به دنبال علت گشتم پیدا نکردم. آبش و نورش مطابق حالش بود اما عمرش به دنیا نبود... کله قرمزی...ادامه مطلب
ما را در سایت کله قرمزی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : egol-leilaja بازدید : 27 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 6:23

از جمله گل هایی است که قبل از تولد زهرا به خانه آمد. ماه ها می گذشت و یوکای خانه ی خواهر برگ تازه ای نمی آورد. مزیت زهرا قبل از آمدنش پر شدن اتاق من از گل بود. و خبر آمدن خواهر یا برادر جدیدش نیز ان شالله پر از برکت باشد.

یوکا گل مقاومی است. هر چند آفتاب را دوست دارد اما در سایه نیز رشد خوبی دارد.

کله قرمزی...
ما را در سایت کله قرمزی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : egol-leilaja بازدید : 36 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 6:23

مامان از نمایشگاه که اومد گذاشتشون رو پله هایی که می رسید به اتاقم. وقتی چشم های منو دید گفت چشمات درویش کن. این گلا واسه خودم خریدم. همون موقع بی خیالشون شدم چون وقتی مادر روی مساله ای حساس بشه نباید به اون مرز وارد بشی. هر روز صبح موقع رفتن به کلاس می دیدمشون. دوتا بودن. گذاشته بود جلو اتاق من. عصرا باز هم می دیدمشون. سال 87 رو می گم. یه مدت که گذشت آفت زد به جونشون. یکی از گلدونا خشک شد. اون یکی هم برگاش رو از دست داد. مادر دیگه دوسش نداشت. گلدونش رو بردم تو حیاط. همه خاکاش رو از ریشه ها پاک کردم. گلدونش رو عوض کردم. برگ هاش و ساقه هاش رو شستم. سفیدک های ساقه رو جدا کردم. چندتا برگ داشت و من دل خوش شدم به همون. شد همدم همه اون روزها. کم کم جون گرفت. سال قبل بوی گل های ریز روی سرش تمام اتاق رو پر کرده بود. بعد از اون که زن دایی با اختیار تام خودش نهال کوچیکه کنارش رو جدا کرده بود و بعد از یه هفته خبر خشک شدنش را واسم آورد دیگه دل و دماغ نداشت.-چون من نداشتم- اما با اون گلای رو سرش دل خوشی رو بهم برگردون. آفتاب دوست نداره. آب زیاد هم دوس نداره. تکثیرش دل و جرأت می خواد که من ندارم. ف کله قرمزی...ادامه مطلب
ما را در سایت کله قرمزی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : egol-leilaja بازدید : 36 تاريخ : پنجشنبه 12 اسفند 1395 ساعت: 9:23

وقتی به دنیا می یومدن واسشون یه دونه از کاکتوس مادر-بزرگه. گوشه بالا- جدا می کردم. 7 و 3 و 2 و 1 ساله ان. چندتا خاصیت داره: +وقتی کوچیکن و میخوان دست به گلها بزنن کاکتوس رو می ذارم جلوشون تا دست بزنن و بفهمند دست زدن به گل چه مجازاتی داره. تا حالا که جواب داده. این وقتی اثر داره که فرق گل و کاکتوس رو نمی دونن.  ++وقتی می فهمن گل رو می شه دست زد. کاکتوس رو بهشون نشون می دم و می گم ببین اینو واسه تو کاشتم. مال خودته. بچه ی خوبی باشی و بذاری گلا بزرگ بشن تو هم بزرگ بشی واست گل می کارم. کله قرمزی...ادامه مطلب
ما را در سایت کله قرمزی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : egol-leilaja بازدید : 58 تاريخ : جمعه 22 بهمن 1395 ساعت: 10:03

روز اولی به دستم رسید در گلدانی خمره ای گیر افتاده بود. نای نفس کشیدن نداشت و ریشه ای برای ماندن. بی تعلقی اش خاص بود. از فضای یخی برج شیشه ای به اتاقم آمد. بعد از چند ماه به گلدان جدید منتقل شد و زندگی دوست داشتنی را برایش فراهم کردم. از یک شاخه به 5 شاخه رسید. اما دل جدا کردن شاخه هایش را نداشتم. بعد از تقاضای دوستم برای داشتنش مجبور شدم از بعضی شاخه هایش دل بکنم. شاید از همان روزی که به اتاق آمد تصمیم گرفت زنده بماند. اسمش را نمی دانم. بعضی روزها جلوی آفتاب گذاشته می شود تا رنگ سبز علفی اش از بین برود و رگه هایی از رنگ های دیگر را پیدا کند. و باز انتقال بیدا می کند به جایی که آفتاب نباشد تا از برنزه شدن نجات پید کند. زمستان حال خوبی دارد. مثل این روزها. آفتاب ملایمی با اتاق می تابد و او لذت می برد. دوست دارد که در محیط مرطوب زندگی کند. خاکش مثل بقیه گلدان های اتاق است. کله قرمزی...ادامه مطلب
ما را در سایت کله قرمزی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : egol-leilaja بازدید : 54 تاريخ : جمعه 22 بهمن 1395 ساعت: 10:03

 مادر می گوید زیبایی های زندگی را نباید در چشم آدم ها قرار داد. به قول قدیمی ها بهتر است آدم داشته هایش را برای خودش نگه دارد. اما کجای کارند قدیمی های زندگی ما! "جوجه اردک زشت من" اسم ندارد. اوایل برادر اسمش را گذاشت"دماغ پیرزنی" و دلیلش جوانه های آویزان برگ هایش بود. می گفت مثل پیرزنهای برنامه های کودک! البته که برادر سلیقه خوبی دارد و در این مورد کج رفته است. سرعت رشدش خوب بود. بعد از مدتی شاخه هایش بدون برگ رشد کردند و شد آنچه شد! مقاوم در برابر سرما و گرما. با تغییر  دادن مکان-تابستان در بیرون از خانه و زمستان در محیط خانه-بعد از مدتی گل می دهد. خاکش همان ترکیب همیشگی گلدان های دیگر است. و دوست دارد خاکش مرطوب باشد. کله قرمزی...ادامه مطلب
ما را در سایت کله قرمزی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : egol-leilaja بازدید : 65 تاريخ : جمعه 22 بهمن 1395 ساعت: 10:03

با اسم بابا آدم شهرت دارد. وقتی خواهرجان به خانه جدید منتقل شدند مستاجر قبلی گل هایش را رها کرده بود و خواهر کلافه از گل هایی که گوشه خانه مانده بود. فیلگوش آن روزها یک ساقه ی نحیف داشت. با چند جستجوی کوچک فهمیدم سایه دوست است و نیاز شدید به آب دارد. با همین چند اقدام کوچک حال خوبی پیدا کرد. خاک: ترکیبی از خاک باغچه، کودبرگ، شن رطوبت را دوست دارد چه به صورت ریشه ای و چه پاشیدن به شاخ و برگ هایش. علاقه ای به نور مستقیم خورشید ندارد. کله قرمزی...ادامه مطلب
ما را در سایت کله قرمزی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : egol-leilaja بازدید : 42 تاريخ : جمعه 22 بهمن 1395 ساعت: 10:03

مثل من دل و دماغ نداشتن. این وقتا دلم لَک می زنه واسه یه همدل. دست بردم سمت گلدون کوچیکه که واسه فاطمه کاشته بودم. قرار گذاشتم وقتی از حال و روزش مطمئن بشم راهی خونه دوست بشه. نمی دونم چی شد اما از دستم افتاد. خاکاش ریخت و خودش پخش زمین شد. ساقش شکست. با حسرت نگاش کردم. این موقع ها چشمام می بندم و به خودم میگم عصبانیتت رو می فهمه. بهش امید بده! دستش بگیر که باز هم رشد کنه! وقتی گذاشتمش تو گلدون به بقیه گلا نگا کردم. گفتم کاش یکی بود کمک کنه و حال ما خوب بشه. روبروشون نشستم. برگ ها ریخته شده. ساقه ها کج شد. زیر گلدونی ها رسوب گرفته. گلا نیازمند به گردگیری. به اسپری. به تغییر حالت...  یکی یکی خاکها رو پاک کردم. برگ های ریخته شده رو جمع کردم. خاکای دور گلدون رو با بلیچه آبی کمی جابه جا کردم. زیرگلدونیا رو شستم...  با هم چندتا عکس انداختیم. مهم نیست! حال من عوض نشد... ادامه مطلب کله قرمزی...ادامه مطلب
ما را در سایت کله قرمزی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : egol-leilaja بازدید : 58 تاريخ : جمعه 22 بهمن 1395 ساعت: 10:03